قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الْأحْبار و الرهْبان. حبر نامى است دانشمندان اسرائیلى را هم چنان که عالم نامى است دانشمند عربى را پس علماء اسلام را بدان نام خواندند. انس گوید: کنا من قراء البقرة و آل عمران فینا فنسمیه الحبر، یعنى لکثرة ما فیها من الفقه و فى روایة من قرأ سورة البقرة و آل عمران جد فینا اى عظم فى اعیننا و شرف. و راهب نامى است متعبد ترسایان را از بهر آنکه ایشان عبادت خویش بر رهبت نهادند و بیم سخت آنکه آن تعبد ایشان برهبت رهبانیت نام کردند. و گفته‏اند. احبار درین آیت علماء جهودان‏اند از اولاد هارون و رهبان زاهدان ترسایانند و اصحاب صوامع میگوید: اینان مالهاى مردم میخورند و میبرند بباطل و ناشایست یعنى که حکم میکنند و در حکم، رشوت مى‏ستانند. مصطفى ص گفت: لعن الله الراشى و المرتشى فى الحکم‏


و قیل: کانوا یاخذون الرشى من ملوکهم و کبرائهم و یکتمون. نبوة النبى ص عن جهالهم. و یصدون عنْ سبیل الله اى یصرفون الناس عن الایمان بمحمد ص. و الذین یکْنزون الذهب و الْفضة... الآیة. در تفسیر آورده‏اند که در سبب نزول این آیت میان معاویه و ابو ذر در شام مناظره رفت.


معاویه گفت: نزل فى اهل الکتاب. بو ذر گفت: نزل فى اهل الاسلام. قال ابو ذر فکتب معاویة الى عثمان ان هذا یفسد الناس و کتب الى عثمان فقدمت المدینة فانجفل الناس ینظرون الى کانهم لم یرونى قط. فقال لى عثمان و انعظف و قال ارتحلت الى الربذة فارتحلت الى الربذة. و بیشترین مفسران بر آنند که در مانعان زکاة فرو آمد.


ابن عباس گفت: هر مال که زکاة آن ناداده است هر چند که بر روى زمین است کنز است، و هر مال که زکاة آن داده است و در زیر زمین است نه کنز است. و به‏


قال النبى ص: کل مال ادیت زکاته فلیس بکنز.


ثوبان گفت: آن روز که این آیت فرو آمد مصطفى ص گفت: تبا للذهب تبا للفضه. قالوا یا رسول الله! فاى المال ندخره. قال: قلبا ذاکرا و لسانا شاکرا و زوجة صالحة، و روى زوجة مومنة تعین احدکم على دینه.


و قیل کان هذا فى اول الاسلام و کان الواجب علیهم ان یودوا الفضل ثم نسخ بآیة الزکاة.


قال على (ع): اربعة آلاف فما دونها نفقة و ما فوقها کنز


و الکنز جمع الشی‏ء و تکنیفه، تقول هو مکتنز اللحم. و الکنز المال الکثیر مدفونا و غیر مدفون و لا ینْفقونها کنایة عن الاموال و الکنوز. و قیل عن الفضة اى لا ینفقون الفضة فضلا عن الذهب. و گفته‏اند: ها کنایت از مصدر است، اى لا ینفقون نفقة، و قیل لا ینْفقونها فی سبیل الله دلیل على ان الآیة نزلت فى منع الزکاة لان من ادى زکاته من ماله فقد انفق فى سبیل الله ما یجب فى ماله. و گفته‏اند این آیت اهل کوفه را حجت است که زکاة بر پیرایه زنان واجب دانند که خداى نگفت: الذین یکنزون الدنانیر و الدراهم، بل گفت: الذهب و الفضة.


و قد یقع اسم الذهب و الفضة على الحلى. و جماعتى صحابه و تابعین برین، حکم کرده‏اند، عن عبد الله مسعود و عبد الله عمر و عایشه و مجاهد و عطا و ابن سیرین و هو قول سفیان و اهل العراق. اما مذهب شافعى آنست که در پیرایه مباح زکاة واجب نیاید که مصطفى ص گفت: لا زکاة فى الحلى.


و در خبر دیگر مى‏آید که زکاة الحلى اعارته و هو قول جابر بن عبد الله و ابن عمر و انس بن مالک و سعید بن المسیب و الشعبى و الحسن و الیه ذهب الشافعى و مالک ابن انس اما پیرایه‏هاى محظور که صنعت آن و استعمال آن در شرع حرامست چون اوانى زرین و سیمین و میان علماء حجاز و عراق خلاف نیست که در آن زکاة واجب است.


یوْم یحْمى‏ علیْها اى على الکنوز فى نار جهنم یوقد النار علیها، یعنى یدخل کنوزهم النار حتى تحمر و تشد حرارتها.


فتکْوى‏ بها جباههمْ و جنوبهمْ و ظهورهمْ اى لا توضع دینار مکان دینار و لا درهم مکان درهم و لکن توسع جلودهم لذلک فیوضع بکل درهم و دینار کیة من نار على جلده حتى یصل الحر الى اجوافهم فیقال لهم هذا ما کنزْتمْ لأنْفسکمْ و بخلتم به عن حق الله.


فذوقوا العذاب ب ما کنْتمْ تکْنزون‏


قال النبى ص ما من رجل لا یودى زکاة ما له الا جعل یوم القیمة صفایح من نار فیکوى بها جبینه و جبهته و ظهره.


و قال ابن عباس حیة تنطوى على جبینه و جبهته یقول انا مالک الذى بخلت بى.


إن عدة الشهور التی علیکم فیها الاحکام من الصوم و الحج و وجوب الزکاة و انقضاء العدة، اثْنا عشر شهْرا على منازل القمر و استهلال الاهلة التی تعرفها العرب دون الشمسیة التی تعدها الروم و فارس و انما قسمت السنة اثنى عشر لیوافق امر الاهلة نزول الشمس فى البروج الاثنى عشر لنا قال تعالى: و الشمْس و الْقمر بحسْبان یقال انما سمى المحرم لتحریم القتال فیه. و صفر لان مکة یصفر من الناس فیه، اى یخلو، و قیل لانه صفرت فیه و طابهم من اللبن فیه و شهر الربیع لارتباع القوم اى اقامتهم و قیل لانبات الارض و امراعها فیهما و جمادیان لجمود المیاه فیهما. و رجب لانهم یرجبونه، اى یعظمونه، و شعبان لتشعب القبائل فیه وفى الخبر سمى شعبان لانه یتشعب فیه خیر کثیر لرمضان. و رمضان لان الله تعالى ارمض فیه ذنوب المومنین، و شوال لشولان النوق اللقاح باذنابها فیه و ذو القعدة لقعودهم فیه عن القتال و ذو الحجة لقضاء حجهم فیه.


و الله اعلم. قوله: فى کتاب الله یعنى فى الایام الذى عند الله کتبه یوم خلق السماوات و الارض و هو اللوح المحفوظ، و قیل فى کتاب الله یعنى فى حکمه و دینه منْها أرْبعة حرم واحد فرد و هو رجب مضر بین جمادى و شعبان و ثلاثة متتابعة ذو القعده و ذو الحجة و المحرم.


ذلک الدین الْقیم اى الدین المستقیم هذا لا ما یفعله اهل الجاهلیة من التقدیم و التأخیر، و قیل ذلک الدین الْقیم اى الحساب المستقیم. درست است خبر از مصطفى ص که در حجة الوداع خطبه کرد و در خطبه گفت الا ان الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق السماوات و الارض. السنة اثنا عشر شهرا منها اربعة حرم ذو القعدة و ذو الحجة و محرم و رجب مضر بین جمادى و شعبان میگوید آگاه باشید و بدانید که روزگار بازگشت بروزگار که در گذشت و بآن نهاد آمد که خداى نهاد آن روز که آسمان آفرید و زمین. و معنى آنست که در عرب در زمان جاهلیت ماه حج تبدیل کرده بودند در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند دو سال در ذو الحجه و دو سال در محرم و دو سال در صفر هم چنین در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند.


آن سال که مصطفى حج کرد دور حج ایشان با ذو الحجه رسیده بود بر میقات راست آن قد استدار که مصطفى گفت آنست، آن گه بفرمان خدا و رسول بر ذو الحجة آرام گرفت و نهاد اول تا روز رستاخیز ذلک الدین الْقیم اى الحساب المستقیم اینست شمار راست که سالى دوازده ماه بود و چهارماه که مسمى است از آن حرام بود و ماه حج ذو الحجه بود.


فلا تظْلموا فیهن أنْفسکمْ اى فى الاربعة بالارتکاب المعاصى. آن را بتحذیر مخصوص‏تر کرد از آن که گناه در آن عظیم‏تر است و گناه کار اثیم‏تر. ابن بحر گفت: لا تظلموا فیهن انفسکم بترک قتال من یقاتلکم فیهن. میگوید بر خود ستم مکنید که قتال نکنید با آن کس که درین ماهها با شما قتال کند و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: و قاتلوا الْمشْرکین کافة اى جمیعا، کما یقاتلونکمْ کافة. و گفته‏اند که باین آیت مباح گشت قتال در ماه حرام و آنچه گفت: قلْ قتال فیه کبیر به این منسوخ شد.


عطا گفت: «قلْ قتال فیه کبیر» محکم است نه منسوخ و قتال در ماه حرام روا نیست مگر که ایشان که دشمن‏اند ابتدا کنند گفتا و تقدیر آیت آنست که ان بدأوکم فقاتلوهم و قول اول درست است و اجماع علماء دین است، و مصطفى در ماه حرام حصار طائف داد و قتال کرد. کافة نصب است بر حال و هو مصدر کالعافیة و العاقبة و الخاصة و لا یثنى و لا یجمع و لا تدخلها الالف و اللام لانها من المصادر التی لا تنصرف و یجرى مجرى قولهم قاموا معا و قاموا جمیعا و للرجلین قاما جمیعا و للنسوة قمن جمیعا و اشتقاقها من کفة و هو حرفة، یعنى اذا انتهى الى ذلک کف عن الزیادة، و اعْلموا أن الله مع الْمتقین هذه بشارة لهم و ضمان بالنصرة.


إنما النسی‏ء ممدود و مهموز عامه قراء خوانند مگر ورش از نافع که بى‏همزه خواند بسکون سین و هو مصدر، یقال نساه نسیا و نسیا، اى اخره. نسا الله فى اجله و انسا الله اجله. یضل به الذین کفروا بضم یا و کسر ضاد، تفرد یعقوب است و بضم یا و فتح ضاد قرائت کوفى، اى یضلهم الشیطان بذلک النسی‏ء، باقى بفتح یا و کسر ضاد خوانند، یعنى فهم ضالون بذلک، و این نسى‏ء چیزى است که قبیله از قبائل عرب پدید آوردند و اول کسى که این نهاد نعیم بن ثعلبه بود احد بنى مالک بن کنانة، و قیل جنادة بن عوف الکنانى و هو الذى ادرکه رسول الله ص، و قیل ابو ثمامه صفوان بن امیة بن ابى الصلت الفقیمى و فقیم بیت من بیوت مالک بن کنانه. آن کسى که نسى‏ء نهاد خواست که قومى را از دشمنان خویش مقهور کند و در ماه محرم که ایمن نشسته باشند بر غرت و غفلت ایشان بر سر ایشان شود با قوم خویش و قتل کنند و دانستند که محرم ماه حرام است با حرمت و آزرم و قتل در آن روا، نه. از حرمت ماه محرم با صفر برد، بر هوا و مراد خود و صفر بجاى محرم بنهاد، در حرمت و آزرم تا مقصود خویش در محرم حاصل کرد، پس قبیله‏هاى عرب بنو مالک بن کنانه و بنو سلیم و غطفان و هوازن آن را سنتى نهادند و بر آن عادت میرفتند، سالى محرم را ماه حرام نهادند و صفر نه، و سالى صفر را ماه حرام نهادند و محرم نه، و کان یتولى ذلک ابو ثمامة صفوان بن امیه یقوم به فى الموسم خطیبا و موذنا فیقول انا ابو ثمامة لا اعاب و لا احاب من الحرم الا ان الهکم قد حرم العام المحرم او یقول الا ان الهکم قد حرم العام صفر. این بو ثمامه در آن موسم ندا کردى گفتى امسال ماه صفر است عرب آن بشنیدندى و چنان اعتقاد کردندى و از آن در نگذشتندى اینست که رب العالمین گفت: إنما النسی‏ء تأخیر حرمة المحرم الذى حرمه الله الى صفر الذى لم یحرمه الله.


زیادة فی الْکفْر اذا ازدادوا به کفرا الى کفرهم حیث احلوا ما حرم الله و حرموا ما احل الله یضل به اى بذلک التأخیر.


الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما اذا قاتلوا فیه احلوه و حرموا مکانه صفر و اذا لم یقاتلوا فیه حرموه لیواطوا اى لیوافقوا و یضاهوا عدة ما حرم الله اربعة اشهر و ان کانت مغیرة مبدلة.


زین لهمْ سوء أعْمالهمْ اى زین لهم الشیطان ذلک، و الله لا یهْدی الْقوْم الْکافرین.


یا أیها الذین آمنوا ما لکمْ إذا قیل لکم انْفروا فی سبیل الله اثاقلْتمْ إلى الْأرْض.


این آیت تحریض مومنان است بر غزاى تبوک از جانب روم. رسول خدا بعد از فتح مکه و بعد از جنگ طایف و غزو حنین به مدینه باز شد و از ذو الحجه تا رجب در مدینه همى بود تا او را جهاد فرمودند با اهل شام و روم، و رسول خدا بهر غزوى که رفتى اول آشکارا بنه گفتى، راه دور بود و گرما سخت و دشمن بسیار. و مردم را آن وقت قحط دنیا رسیده و دست تنگ شده، صریح بگفت، که کجا میرویم، تا ساز و برگ آن را و آن قتال بتمامى بسازند و بر یاران صعب آمد و دشخوار که در مدینه آن وقت خرما و میوه رسیده بود و نمى‏خواستند از سر آن برخاستن و بگرماء گرم بیرون رفتن. چون رسول خدا ایشان را از آن غزو خبر داد سه فرقت شدند: قومى بجان و دل قبول کردند و بخوش دلى پیش آمدند و رفتن را بر ایستادند و هم المهاجرون و الانصار.


و فرقتى آن بودند که بر ایشان آن فرمان دشخوار آمد اما طاعت خداى و رسول ایثار کردند بر هوا و مراد خویش و فرمان را گردن نهادند و عزم رفتن کردند. سوم فرقت با مراد و هواء خویش بر نیامدند و دستورى تخلف خواستند و رسول خدا ایشان را دستورى داد. در شان ایشان این آیت آمد ما لکمْ استفهام انکار است یعنى اى شى‏ء لکم: چه بودست شما را و چه رسید که چون شما را بغزو فرمودند اثاقلْتمْ، اى تثاقلتم و تباطأتم و ملتم الى الاقامة بالمدینه. این چنان است که کسى گران خیز را گویند زمین وى را بگرفت. و قیل معناه اطمأننتم الى الدنیا و رکنتم الى شهواتها. أ رضیتم بنعیم الحیاة الدنیا من نعیم الآخرة فما متاع الْحیاة الدنْیا فی الْآخرة إلا قلیل اى ما یتمتع به فى الدنیا قلیل عند ما یتمتع به اولیاء الله عز و جل فى الجنة. آن گه ایشان را در آن تخلف که کردند بیم داد و تهدید کرد گفت. إلا تنْفروا نفیر نامى است سپاه را، میگوید: اگر شما با این سپاه اسلام بیرون نشوید بجنگ روم خداى شما را عذاب کند یعنى بامساک المطر و الجدوبة و القحط و ظفر الاعداء.


و یسْتبْدلْ قوْما غیْرکمْ بنصرة دین الله و نبیه غیر متثاقلین عن النفیر الى اعدائه مطیعین لله و رسوله قیل هم اهل الیمن و قیل هم: ابناء فارس.


لا تضروه شیْئا. این‏ها، گفته‏اند که با خداى شود و گفته‏اند که با رسول شود.


و الله على‏ کل شیْ‏ء من التبدیل و التغییر قدیر. ابن عباس گفت: این آیه منسوخ است بآنچه گفت: و ما کان الْموْمنون لینْفروا کافة، و جماعتى مفسران بر آنند که منسوخ نیست و هر دو بجاى خویش محکم‏اند.